کد مطلب:2489
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:1234
درس چهارم
منطقیین اسلامی بحث خود را در منطق از تعریف " علم " و " ادراك "
آغاز می كنند و سپس آن را به دو قسم تصور و تصدیق تقسیم می نمایند و منطق
را مجموعا دو بخش می كنند : بخش تصورات و بخش تصدیقات . هر یك از
تصور و تصدیق از نظر منطقیین منقسم می شود به دو قسم :
1 - ضروری یا بدیهی
2 - نظری یا اكتسابی
تفكر و استدلال كه منطق ارسطویی مدعی است كه قوانین صحت آنرا بیان
می كند این است كه ذهن از تصورات ضروری و بدیهی به تصورات نظری و
اكتسابی دست می یابد و احیانا آن تصورات اكتسابی را سرمایه تحصیل و دست
یابی به یك سلسله تصورات نظری و اكتسابی دیگر قرار می دهد ، و همچنین
تصدیقات ضروری و بدیهی را وسیله كشف یك عده تصدیقات نظری و اكتسابی
قرار می دهد و آنها را نیز به نوبه خود وسیله تحصیل و دست یابی یك سلسله
تصدیقات دیگر می سازد .
از اینرو لازم است ما قبل از هر بحث دیگر ، علم و ادراك ، و سپس
تصور و تصدیق و ضروری و بدیهی را تعریف كنیم .
علم و ادراك
انسان در خود حالتی می یابد كه نام آن حالت را علم یا ادراك یا دانایی
یا آگاهی و امثال اینها می گذارد . نقطه مقابل علم و ادراك ، جهل و
ناآگاهی است .
ما وقتی كه شخصی را كه تاكنون ندیده بودیم می بینیم ، یا شهری را كه
تاكنون نرفته بودیم ، مشاهده می كنیم ، احساس می كنیم كه اكنون در خود و
همراه خود چیزی داریم كه قبلا نداشتیم ، و آن عبارت است از تصویری از آن
شخص و تصویر یا تصویراتی از آن شهر .
حالت اول ما را كه این تصویرات را نداشتیم و منفی بود ، جهل می نامند
، و حالت دوم ما كه اثباتی است و تصویراتی از آنها داریم و این
تصویرات ، ما را با آن اشیاء كه واقعیات خارجی می باشند مربوط می كنند ،
علم یا ادراك نامیده می شود .
پس معلوم می شود ذهن ما حالتی شبیه نقش پذیری و صورت پذیری اجسام را
دارد ، با این تفاوت كه نقشهای اجسام ، آن اجسام را با اشیاء خارجی
مربوط نمی كند یعنی آنها را نسبت به آن اشیاء آگاه نمی سازد ، اما صورتها
و نقشهای ذهن ، ما را با اشیاء خارجی مربوط می كند و نسبت به آنها آگاه
می سازد . چرا ؟ چه تفاوتی در كار است ؟
جواب این چرا و این تفاوت را فلسفه می دهد نه منطق .
پس علم صورتی از معلوم است در ذهن . لهذا در تعریف علم و ادراك
گفته شده :
العلم هو الصوره الحاصلة من الشی ء عند العقل . یعنی ادراك عبارت است
از صورتی كه از یك شی ء در ذهن پدید می آید .
انقسام علم به تصور و تصدیق از این جهت است كه علم ما به اشیاء ،
گاهی به این شكل است كه ذهن ما حكم می كند به وجود یا عدم نسبتی میان
اشیاء ، یعنی علم ما به شكل قضاوت میان دو چیز است و حالت قضائی دارد
، و گاهی به این شكل نیست . اول مثل علم ما به این كه هوا گرم است یا
هوا گرم نیست ، راستی خوب است ، دروغ خوب نیست . تصدیق عبارت است
از قضاوت ذهن میان دو شی ء . این حالت قضائی ذهن را تصدیق می نامند .
اما ذهن همیشه در ارتباط علمی خود با اشیاء ، حالت قضائی به خود
نمی گیرد . گاهی آنها را از نظر می گذراند بدون آنكه حكمی درباره آنها بكند
. در صورتی هم كه حالت قضائی به خود می گیرد و میان دو شی ء حكم می كند ،
حكم و قضاوت یك چیز است كه تصدیق نامیده می شود و صورتهایی كه از محكوم
علیه و محكوم به یعنی دو چیزی كه ذهن میان آنها حكم كرده است ( در ذهن
حاصل می شود ) چیز دیگر است . صورتهایی كه ذهن میان آنها حكم می كند تصور
است .
پس وقتی كه در ذهن خود حكم می كنیم به اینكه هوا گرم است ، آن حكم
تصدیق است ، و اما صورت ذهنی هوا و صورت
ذهنی گرمی تصور است .
تقسیم علم به تصور و تصدیق اولین بار به وسیله حكیم عالیقدر اسلامی "
ابو نصر محمد بن طرخان فارابی " ابداع و عنوان شد و مورد قبول حكما و
منطقیین بعد قرار گرفت . منطقیین اسلامی در دوره های متأخر این تقسیم را
پایه قرار داده ، ابواب منطق را به دو قسم منقسم كردند : قسم تصورات و
قسم تصدیقات ، در صورتی كه قبلا ابواب منطق به این ترتیب از هم جدا
نشده بودند .
ضروری و نظری
همچنانكه گفتیم ، از جمله اصطلاحاتی كه در منطق و فلسفه زیاد به چشم
می خورد اصطلاح ضروری ( بدیهی ) و نظری است . لازم است در این باره نیز
توضیحی بدهیم :
هر یك از تصور و تصدیق بر دو قسم می باشند : یا بدیهی هستند و یا نظری.
بدیهی عبارت است از ادراكی كه نیاز به نظر یعنی فكر نداشته باشد ، و
اما نظری عبارت است از ادراكی كه نیاز به نظر و فكر داشته باشد .
به عبارت دیگر : بدیهی آن است كه خود بخود معلوم است و نظری آن است
كه خود بخود معلوم نیست بلكه باید وسیله شی ء یا اشیاء دیگر معلوم شود .
به تعبیر دیگر بدیهی آن است كه معلوم شدنش نیازمند به فكر نیست و اما نظری آن است كه معلوم شدنش نیازمند به فكر است .
می گویند مثلا تصور حرارت و برودت احتیاجی به فكر ندارد پس بدیهی
می باشند ، اما تصور ملك و جن نیازمند به فكر است پس این تصورات نظری
می باشند .
اما حقیقت این است كه فرقی میان تصور حرارت و برودت و تصور جن و
ملك از این لحاظ نیست . حرارت و برودت همان اندازه احتیاج به فكر و
تعریف دارند كه جن و ملك دارند . تفاوتی كه میان حرارت و برودت و
میان جن و ملك هست ، در ناحیه تصدیق به وجود آنهاست . تصدیق به وجود
حرارت و برودت نیازی به فكر ندارد ، اما تصدیق به وجود جن و ملك
نیازمند به فكر است .
تصورات بدیهی عبارت است از تصورات روشن و واضحی كه هیچگونه ابهام
در آنها وجود نداشته باشد ، بر خلاف تصورات نظری كه احتیاج به تشریح و
توضیح دارند ( 1 ) .
اما تصدیقات : ذهن در قضاوت و حكم میان دو چیز
پاورقی :
( 1 ) ما در پاورقیهای جلد دوم " اصول فلسفه " این مطلب را بحث
كرده ایم كه چگونه است كه بعضی تصورات خالی از ابهام و پیچیدگی می باشند
و بعضی دیگر دارای نوعی ابهام هستند . در آن جا ثابت كرده ایم كه علت
این امر ، بساطت و تركیب است . عناصر ذهنی بسیط ، روشن و بدیهی هستند
، عناصر ذهنی مركب ، نظری و نیازمند به تعریف می باشند . تصورات بدیهی
مثل تصور وجود و عدم و وجوب و امكان و امتناع ، اما تصورات نظری ،
مانند تصور انسان و حیوان و حرارت و برودت ، و مانند تصور مثلث و مربع
و غیره .
گاهی نیازمند به دلیل است و گاهی بی نیاز از دلیل است ، یعنی گاهی تصور
دو طرف نسبت كافی است كه ذهن جزم و یقین به وجود یا عدم نسبت كند و
گاهی كافی نیست ، باید دلیلی در كار باشد تا ذهن میان دو طرف نسبت حكم
كند .
مثلا : این كه " پنج از چهار بزرگتر است " نیازی به فكر و استدلال
ندارد ، و اما این كه 225 = 15 x 15 نیازمند به فكر و استدلال است .
همچنین این كه " جمع میان نقیضین ممتنع است " از تصدیقات بدیهی است
، و اما این كه " ابعاد جهان آیا متناهی یا نامتناهی است ؟ " نظری
است .